ا قاشق ۲ قاشق؛بدون اینکه فکرکنم فقط قاشقای پر از شکر رو خالی میکنم تو فنجون قهوم. 

زل زدم به یه نقطه و دونه دونه خاطات شیرینمون رو ورق میزنم. 

یه غلب از اون قهورو می خورم. 

انقدر شیرینه که شیرینیش حالمو بد میکنه. 

یاد خاطرات شیرینمون می یفتم که مثل این قهوه بود. 

انقدر شیرینه که دل و میزنه!خاطرات شیرین اما دوروغین. 

 

به آدمای دورو برم نگاه میکنم. 

دلم می خواد فنجونمو پرت کنم سمت دیوار 

آدمای مثلا عاشق 

فنجونو بلند میکنم که یهو از خواب می پرم 

تو کنارمی. تو یه خواب عمیق 

می بوسمت  

خیلی شیرین 

مثل همون قهوه

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد رضا-کافه تنهایی چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 ق.ظ http://alonenescafe.blogfa.com

اره راست میگی.این شیرینی خاطرات هم مثل شکر مصنوعیه.اگه یه خاطره مثل نی شکر که تموم شیرینیش از خودشه شیرین وبد اون وقته که باید ازش شاد بشی.

به هر حال موفق باشییییییییییی خانم فرانسههههههه

کوروموزوم نا معلوم چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ب.ظ

عالی نوشتی دختر جون بهت افتخار میکنم

نونوش زلزله شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:10 ب.ظ http://WWW.WIPOO.BLOGA.COM

سلام وبت جالبه از پستت خوشم اومد بیا پیشم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد