پاپی خیلی بد اخلاقی

تولدی که کسی رو نشناسی و خسته و کوفته به امید کلی بزن و برقص بری و در نهایت مجبور شی بری یه گوشه بشینی دستتو بزنی زیر چونتُ آدمایی که گُله به گله یه جا جمعنو در حال مشروب خوردن و صحبت کردن و تماشا کنی تولده آخه؟! که موقع ورودت سگشون "پاپی" با گرفتن پاچت ازت استقبال کنه و رگ دستت تا دو سه ساعت بگیره تولده آخه؟!

یه آدمی مثل من که در مسخره ترین حالتم حوصلش سر نمیره حوصلش سر بره ببینین چه قدر اوضاع وخیم بوده. تمام مدت همه در حال مشروب خوردن و سیگار کشیدن بودن و خُب آخه بابا یه ذره به فکر آدمایی که این چیزا براشون جذابیت حساب نمیشه هم باشین.

جذاب ترین قسمت این تولد( به سختی می‌شُد اسمشو تولد گذاشت) نگاه کردن به اون همه تابلو نقاشی و عکسای قدیمی خونشون بود. تقریباً از این خونه ها کمه! از اون خونه هایی که همه چیزش یه جورایی خاطرس. از مبلمانش گرفته تا فرش و تابلوهای نقاشی و عکسا. هر چه قدرم که نگاه میکردی هنوز یه چیزه جدید برا کشف کردن بود. خونه ای تاریک که فقط با نور شمع روشن بود همه جا. از این جور خونه ها خوشم میاد. از این جور آدماهم، چون معلومه به جسم اهمیت چندانی نمیدن.
تمام طول مهمونی یه آهنگی پخش میشد که بهترین چیزه کل مهمونی بود. یه خانومی میخوند و سبک موسیقی فرانسویا بود. از لیلی پرسیدم اسمشو تا آهنگارو بگیرم اما وقتی رسیدم خونه هر چی فک کردم هیچی یادم نیومد. یه چیزی تو مایه های "ایدونا" "نیودا" !
کاش که بتونم پیداش کنم. 


نظرات 1 + ارسال نظر
آلی چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:02 ب.ظ

چی رفتی کجا:))الی خیلی نوشتنت داره بهتر میشه به نظرم می توانی از این نوشته هات یک مجموعه در بیاری .دختر حتما داستان بنویس. تخیل و قلم خوبی داری.به نظرم با تصویر سازی و توصیف بیشتر خیلی قشنگ ترم می شد افرین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد