هر دختری آرزو داره روزی مامان بشه، منم عاشق اینم مامان اون دختر بچه ی مو طلائی بشم که میاد تو خوابام.

اما بعد یواشکی عاشق اون مردی شدم که بعد از دختر مو طلایی یه بار اومد تو خوابم.

همون مردی که سوار یه گرازِ پرنده بود و منم پشتش. اون منو از تخت جمشید زمان هخامنشی تا تهران مدرن رسوند. همون موقع بود که فهمیدم دوسش دارمو منم بغلش کردم.



نظرات 1 + ارسال نظر
آلی یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:53 ق.ظ

منم دوست دارم مامان بشم ولی هرگز نمیشم .نمیزارم کسی از درون من وارد این دنیا بشه...
منم این تجربه را داشتم خواب دیدن کسی که دوست داری خیلی لذت بخشه دوست داشتن خالص تر پاک تر عمیق تر چه قدر دلم می خواست بیدار نشم و رویام ادامه داشته باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد